خوانشی نو در آئینه حوزوی

ناصر قیلاوی زاده

خوانشی نو در آئینه حوزوی

ناصر قیلاوی زاده

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

هر جا لبیک به ولی فقیه گفته شد؛ باب شهادت باز می شود.

ای زائران دیار خاک و خون، ای زائران فرزندان زهرا(س)؛ ای زائران سربازان خمینی(ره)

شهادت در لبیک به فرمان ولی حاصل می شود...

شهادت، شهادت دادن بر الهیت اله است، و از مسیری جز مسیر ولایت نمی توان رسید به شهود ِولایت الله، نمی توان از سبیلی جز سبیل ولی فقیه رفت و انتظار داشت که شاهد بر عهد یوم الست بود...


 

ناصر قیلاوی زاده

بسم الله الرحیم الرحیم

خونِ دل

خیلی واضح است که طلبه باید انقلابی باشد. مگر می شود طلبه بود ولی انقلاب اسلامی را قبول نداشت و یا برای نظام اسلامی جان برکف نبود. اصلا حوزه مگر وظیفه ی اصلی اش نگهداری نظام اسلامی نیست؟ پس فحش های این جماعت معارض انقلاب به حوزه برای چیست؟

این ها سوالات و تفکراتی است که قبل از آشنایی درون سازمانی با حوزه علمیه داشتم. اما اندک زمانی نگذشته بود که اولا با ضعف بینشی خود در شناخت اصل و عمق انقلاب اسلامی و سپس دسته بندی های پنهان حوزوی آشنا شدم. بسیار بودند نیروهای درون حوزوی که خود را از مسائل انقلابی(به بیان خودشان سیاسی) به بهانه های مختلف کنار می کشیدند. در این میان عده ای هم خود را پیشگام طلاب انقلابی می دانستند اما افسوس که از قشر بیانات امام خمینی (ره) ذره ای  عبور نکرده و همچون قطره ای از برگی لغزان، در دریای نظریه پردازی غوطه ور شده بودند. اکنون در این یادداشت نه چندان کوتاه مسئله ای را که آن روح الهی در آخرین سفارشات خود به طلاب انقلابی گوش زد نموده تکانی می دهیم شاید ثمره ای از این درخت پر برکت در قلب نویسنده و خواننده ظاهر شود. إن شاء الله

حضرت امام(ره) در نامه ای که به منشور روحانیت شهرت پیدا کرده تمام آنچه را که خیر و صلاح حوزه­ی علمیه می دانسته اند نگاشته اند. ایشان در آنجا خبر از دشمنی های دیرینه علیه اسلام و حوزه علمیه می دهند. دشمنی هایی که به تصریح ایشان اثر خود را گذاشته و تا اعماق فرهنگ حوزوی رسوخ کرده است. ایشان آسیب های زیادی را می شمردند که در بسترهای مختلف توسط صاحب نظران تفسیر و توضیح داده شده است. آنچه مرا بر آن داشت تا این یادداشت را به رشته تحریر آورم حیطه ای دست نخورده است که اکنون ریشه دوانده و از حوزه های علمیه خارج شده و میان اقشار مختلف ثمرات آن را می شود مشاهده کرد.

آری قشر متحجر و مقدس مآب همان دسته ای است که حضرت امام(ره) می فرمایند:

(( خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است‏)) و بسیار جملات تکان دهنده ایشان که جز خودشان کسی جرأت بیانشان را ندارد. اما چه می شود کرد که با بستن دیدگان روز به شب تبدیل نمی شود.

معمولا با شنیدن لفظ قشر متحجر و مقدس مآب اذهان به تیپ و دسته ای خاص منتقل می شود. افرادی که از لحاظ ظاهری به سبک و سیاق سنتی مشی می کنند و از لحاظ فکری احتمالا اخباری و مخالف فلسفه و عرفان می باشند. انصراف ذهنی هم  دلیل دارد که اکنون محل نظر نیست. آنچه برای این نوشته مهم است مقداری عمق بخشی به این نحله فکری است که به صورت آسیبی در تمامی اصناف رسوخ کرده و اتفاقا عوام پسند هم می باشد که این خود نشان از عمق انحراف از آموزه های اصیل اسلامی دارد. اسلام به مانند سایر ادیان الهی دارای گذاره های هستی شناسی و ایدئولوژیکِ- مقتبس از آن هستی شناسی- می باشد. مطابق آیات مبارکه قرآن کریم  اعتقاد و عمل به این مجموعه ضامن سعادت افراد می باشد. کما اینکه ادیان سابق در محدوده اعتبارشان چنین بوده­­اند. اما چیزی که باعث جاویدان شدن مکتب و خاتمیت پیامبر اسلام شده است پاسخ گو بودن این دین برای همه بشر با تمام ابعاد زندگی و در کل دوره حیات انسانی بوده که لازمه این حرف وجود قوانین متغیر و ثابت در این دین است. این مسئله همان چیزی است که باعث پویایی دین اسلام نسبت به سایر ادیان و وجه احسن آن در مذهب تشیع نسبت به سایر مذاهب اسلامی شده است. همین ظرفیت و ابزاری که مکتب تشیع دارد باعث شده است تا در مواجهه با پدیده­های مختلف بشری منفعل نبوده بلکه نسبت به آنها اظهار نظر کرده و یا خود پیش قدم در تولید این پدیده ها باشد. اما دسته ای که حضرت امام(ره) آنها را بنام متحجرین و مقدس مآبان احمق و اسلام نافهم به ما معرفی می کند بخاطر کج فهمی از مسائل اسلامی و البته رسوبات کار شدید دشمنان اسلام مسائل را به صورتی وارون مشاهده می کنند و بجای کارآمدی فقه و پاسخ گویی به نیاز های زمان به مخالفت با پدیده های جدید پرداخته و اگر هم از آنها بهره می جویند-که چاره جز این ندارند- آن را مذموم و مورد نکوهش می دانند. مستمسکین به این اندیشه بجای استخراج احکام اسلامی و باروری فقه اسلامی-که مطابق مبانی کلامی ما برای تمامی عرصه های زندگی بشر احکام دارد- بشر را به عقب فراخوانده و محبوب خود را در مخالفت با عرصه های جدید بشر می دانند. این دسته که در طول زمان میان جریان های اسلامی وجود داشته اند[1] اکنون به صورت درختی تناور شده اند که با ندای بلند به مخالفت با عرصه های زندگی مدرن به جرم مدرن بودن و به جرم اینکه اینگونه زندگی در زمان نبی مکرم اسلام رایج نبوده می پردازند. چقدر این افراد شبیه توصیفات ابن عباس ازخوارجند:

«لَهُمْ جِباهٌ قَرِحَةٌ لِطولِ السُّجودِ» پیشانیهایشان از کثرت سجده مجروح شده است، «وَ ایْدٍ کَثَفَناتِ الْابِلِ» دستهایى که مثل زانوى شتر پینه بسته است، «عَلَیْهِمْ قُمُصٌ مُرَحَّضَةٌ» لباسهاى کهنه زاهدمآبانه به تن دارند، «وَ هُمْ مُشَمِّرونَ» از همه بالاتر قیافه مصمم و تصمیم قاطع اینهاست.[2]

این درحالی است که اسلام ناب محمدی که حضرت امام خمینی (قدس الله نفسه الزکیه) احیا کننده ی آن بودند جوابگو برای حیات دنیوی در عین وصول به سعادت اخروی است. این دسته خواسته یا ناخواسته مبلغ اسلامی آمریکایی، اسلامی که بجای حرکت و پویایی دعوت به سکون و ایستایی می کند شده­اند. اما باید دانست ادامه این جریان ثمری جز مرگ اسلام و انسانیت ندارد. غم مضاعف، جازم و دلسوز بودن این قشر است که باعث محبوبیت عوامانه و انحطاط فکری آنها هم شده است، و البته که جز فرزند علی، آن روح قدس الهی کسی نمی تواند میان این ریشه های محکم به جا مانده از دوران خوارج قد علم کند. که علی گفته است:

«انَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْها احَدٌ غَیْرى بَعْدَ انْ ماجَ غَیْهَبُها وَ اشْتَدَّ کَلَبُها»

آری این همان مسئله ای است که باعث شده حضرت امام(ره)، که دنیای شرق و غرب  را به لرزه درآورد، از عده­ای مدعی دیانت و اسلام خون دل بخورد. چرا که این فکر اسلام را از درون تهی و ایدئولوژی استوار شیعه را متزلزل می کند. ما تبلور تام این فکر را اکنون در معارضان با فکر فلسفی و اصولی می بینیم و نهال انقلاب را کاشته شده دست صدرا و شیخ انصاری ها نه...

و همچو پیرِمرادمان خون دل می خوریم و تحذیر می دهیم و زیر لب می خوانیم:


کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل                                                                        بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید



[1] از صدر اسلام که خوارج بودند تا دوران های مختلف علمی همانند اخباری ها و تفکیکی ها و هکذا زمانه ما که مدرنیته با سرعت بالا همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است خیلی ها بدون داشتن حتی نظام فکری و فقط در اثر رسوبات فکری مذکور به مخالفت می پردازند

[2] به نقل از کتاب سیری در سیره علوی استاد شهید مطهری

ناصر قیلاوی زاده