خوانشی نو در آئینه حوزوی

ناصر قیلاوی زاده

خوانشی نو در آئینه حوزوی

ناصر قیلاوی زاده

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اما آنچه ما را بر آن داشت تا دست به قلم ببریم ضرورت آشنایی به طریق حصول مسیر سعادت و کمال، خصوصا در سلک حوزوی بود. لذا بازهم به سراغ بیان حضرت امام خمینی(ره) می رویم که حقیقتا، کلام امام، امام کلام است. حضرت امام خمینی (ره) به بسیاری اجازه اجتهاد دادند و بسیاری را از جانب خویش مسئول و منصوب کردند اما فقط و فقط نسبت به آیت الله مطهری (ره) می فرمایند: «آثار قلم و زبان ایشان بی استثنا آموزنده و روانبخش است[1]» پیرامون آثار و شخصیت این استاد عزیز کلام فراوان است که حتی احصاء آن نیازمند وقت موسعی است. اما حساسیت ماجرای مسیر تکامل تشریعی و محدود بودن طریق در این فضا، ما را بر آن داشت تا اندکی بیشتر پیرامون این شهید به کاوش بپردازیم. آیت الله سبحانی در مورد این شخصیت درخشان سده­ی اخیر می فرمایند: «شهید مطهری ستون درس امام بود. کم اشکال می کرد ولی وقتی اشکال می کرد در اکثر موارد حرف خود را به کرسی می نشاند[2]» مقام معظم رهبری درباره این نادره دوران چنین می فرمایند: « من خودم را شاگرد آقای مطهری می دانم. به ایشان گفتم: من شاگرد شما هستم. ایشان تعجب کرد و گفت: شما پیش بنده درس نخوانده اید؛ حقیقتاً هم بنده پیش ایشان درس نخوانده ام، اما یکی از عناصری که بنیه اصلی فکر اسلامی من را پایه گذاری کرده است، سخنرانی های بیست سال پیش آقای مطهری است[3]». برای جواز تقلید از کسی شهادت دو عادل خبره کفایت می کند حال بر مرتبه علمی این استاد شهید ارکانی چون امام و بسیاری دیگر شهاداتی به این سنگینی دارند که در ادامه هم بیان می کنیم.  آیت الله خامنه ای (حفظه الله) در سخنرانی خود در دوره ریاست جمهوری برای تربیت نیروهای جوان متناسب با فضای انقلاب و برای معرفی شهید می فرمایند: «آن چیزی که ما می توانیم به طور کلی بگوییم: مبنای فکری این انقلاب، تفکرات شهید مطهری است و لاغیر[4]» هم ایشان در سازمان ملل برای توصیف انقلاب اسلامی مردم ایران خطاب به جهانیان می فرمایند: «ریشه ی استوار و اندیشه ی زیر بنائی این انقلاب جهان بینی توحیدی اسلام است[5]». با تاملی ساده بر بیانات علما و بزرگان حوزه ی علمیه این سوال به ذهن می رسد، مگر مطهری چه داشته که حضرت امام (ره) در وصف ایشان می فرمایند: «تمام آثار ایشان بی استثنا آموزنده و روانبخش است» و مگر مطهری چه طریقی را طی نموده که فردی ذات الابعاد چون آیت الله جوادی آملی(زید عزه) می فرمایند: «او فقیه جامع الشرایطی است که هم در اثر داشتن اجتهاد مطلق بر همه معارف اصلی و فرعی دین مسلط است و هم در اثر داشتن عدالت کامل در همه بخش ها، عامل خوبی است و هم در اثر مدیر و مدبر بودن می تواند جز ,الحافظون لحدود الله، باشد[6]». برای پاسخ به این مسئله سر رشته کلام را به خود استاد می سپاریم:

«تا آنجا که من از تحوّلات روحى خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگى این دغدغه[مسائل الهیات وشناخت جهان] در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبى نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسش ها- البتّه متناسب با سطح فکرى آن دوره- یکى پس از دیگرى بر اندیشه‏ام هجوم مى‏آورد. در سالهاى اوّل مهاجرت به قم که هنوز از مقدّمات عربى فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‏ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایى» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمى‏کردم و حجره فوقانى عالى را به نیم حجره‏اى دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‏هاى خودم بسر برم. در آن وقت نمى‏خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگرى بیندیشم، و در واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد، بیهوده و اتلاف وقت مى‏شمردم.[7]» هم ایشان در کتاب عدل الهی که آیت الله سبحانی(زید عزه) در محاسن این کتاب می فرمایند: «کتاب عدل الهی از جمله آثار استاد مطهری است که به عنوان معجزه قرن و اثری ماندگار شناخته می شود[8]» از احوال خود چنین نقل می کنند:

«یادم هست، در زمانى که در قم تحصیل مى‏کردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهى را که در زندگى انتخاب کرده‏ام ارزیابى مى‏کردم؛ با خود اندیشیدم که آیا اگر بجاى این تحصیلات، رشته‏اى از تحصیلات جدید را پیش مى‏گرفتم بهتر بود یا نه؟ آن ایّام، تازه با حکمت الهى اسلامى آشنا شده بودم و آن را نزد استادى[9]-که برخلاف اکثریّت قریب به اتفاق مدّعیان و مدرّسان این رشته صرفاً داراى یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیّات اسلامى را واقعا چشیده و عمیق‏ترین اندیشه‏هاى آن را دریافته بود و با شیرین‏ترین بیان آنها را بازگو مى‏کرد مى‏آموختم. در آن روزها با همین مسأله که آن ایّام با مقدّمات کامل آموخته بودم آشنا شده بودم، قاعده معروف «الواحد لا یصدر منه الّا الواحد» را آن طور که یک حکیم درک مى‏کند درک کرده بودم (لااقل به خیال خودم)، نظام قطعى و لا یتخلّف جهان را با دیده عقل مى‏دیدم، فکر مى‏کردم که چگونه سؤالاتم و چون و چراهایم یکمرتبه نقش بر آب شد؟ ... در این وقت فکر کردم دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمى‏کردم همه چیز دیگر چه از لحاظ مادّى و چه از لحاظ معنوى، ممکن بود بهتر از این باشد که هست، همه آن چیزهایى که اکنون دارم داشتم و لااقل مثل و جانشین و احیاناً بهتر از آن را داشتم، اما تنها چیزى که واقعاً نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم همین طرح فکرى بود با نتایجش؛ الآن هم بر همان عقیده‏ام».

یعنی آنچه را که ایشان مهمترین عنصر متمایز برای خود محسوب می کند این نظام فکری از عالم است. اما آنچه که سبب می شود ما به سراغ ایشان برویم داشتن همان چهار شاخصه ای است که لازمه تکامل تشریعی است. ممکن است این سوال به ذهن برسد که مگر فکر امام خمینی (ره) شاگردان دیگری را تربیت نکرده است؟ پس چرا برای آشنایی با نظام فکری اسلامی و پشتوانه های معرفتی انقلاب اسلامی به ایشان رجوع داده می شود؟

 در پاسخ می گوییم؛ فکر امام شاگردان زیادی را تربیت نمود. شهدایی همچون آیت الله بهشتی، آیت الله باهنر، آیت الله مفتح، آیت الله قدوسی و بسیاری دیگر ولی آنچه که مطهری را از سایرین جدا می کند علاوه بر جایگاه علمی برجسته ی ایشان دو مطلب است: یک، تئوریزه کردن این نظام فکری، هم در حیطه های هستی شناسانه و هم در مسائل جزئیِ فقهی (اعم از فردی و اجتماعی)  و دیگری بیان شیوا و روان معارف که بی نظیر است. بی نظیر بودن این خصیصه زمانی مهم است که شخصی متتبع، چون آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره) مدعی آن باشند. ایشان در خصوص این شاخصه ی اعجاب برانگیز استاد می فرمایند: «مرحوم مطهری، ضمن اینکه از خط اسلام اصیل حتی به اندازه یک سر سوزن منحرف نشده، ویژگی خاصی در تالیفاتشان وجود دارد؛ تا آنجایی که ما دیده ایم و مطالعه کرده ایم، مطهری تنها کسی است که توانسته مشکل ترین مسائل علمی را در قالب الفاظ ساده، به نحوی که حتی یک «واو» نه زیاد باشد، و نه کم، در قالب عبارت ساده بیان کند. هر کسی که مختصر آشنایی با اصل این مسائل داشته باشد، می تواند از این کتاب ها بهره مند شود. البته این ویژگی در مقایسه با سایر کتاب ها مشخص خواهد شد[10]». در نهایت آنچه می توان به عنوان ماحصل این وجیزه بیان کرد الگوی کامل بودن شهید مطهری (ره) برای یک روحانی شیعه است؛ آنهم بخاطر وجود چهار خصوصیت مهم که عبارتند از؛ دارا بودن جهان بینی و ایدئولوژی تفصیلی(علم)، رعایت احکام فردی و اجتماعی(تقوا) ، شناخت کافی از مسائل پیرامونیِ مورد ابتلا(بصیرت)، مدیر و مدبر بودن در عرصه اجرایی(کارآمدی).

در انتها سزاوار می دانم نسبت به شیوه ی مواجهِ با کتب استاد نکته ای را مطرح کنم. گذشته از وجود تفاوت در خود آثار استاد(برخی آثار قلمی، برخی سخنرانی پیاده شده، برخی تدریس و... ) که نحوه بهره مندی از آنها را متفاوت می کند، باید هدف مراجعه به این مجموعه را، قبل از رجوع معین کنیم، تا هم سبک یادگیری آن مشخص شود و هم تقدم و تاخر کتب معلوم گردد. به عنوان مثال اگر هدف ما از مطالعه آثار شهید همان مطلوبی است که خود شهید درپی آن بوده؛ یعنی دستیابی به یک سازمان فکری که توانایی تولید در علوم اسلامی(اجتهاد) به ما می دهد، باید به نحوی عمل شود و اگر هدف آشنایی با معارف اسلامی است، به روشی دیگر. آری برای آموزش متعلمین باید رعایت حال مخاطب مدنظر  قرار گیرد و از کتابی شروع کرد که هم از لحاظ منطقی و هم از لحاظ آموزشی مقدم است اما ملاک ارائه کتب را آسان و سخت بودن و امثالهم قرار دادن  شیوه ی علمی نیست.



[1]صحیفه امام ج14ص325/پیام به مناسبت اولین سالگرد شهید مطهری

[2] دیدار اعضای ستاد بزرگداشت شهید مطهری 8/2/1390

[3] کتاب استاد در کلام رهبر

[4] روزنامه جممهوری اسلامی4/2/1364دیدار آیت الله خامنه ای در چهارمین سالگرد استاد

[5] سخنرانی مقام معظم رهبری در سازمان ملل سال1366

[6] مصاحبه با مجله سروش18/2/1361

[7] مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری

[8] دیدار اعضای ستاد بزرگداشت شهید مطهری 8/2/1390

[9]  [ظاهرا منظورشان امام خمینی است]

[10]  مصاحبه با روزنامه اطلاعات 12/2/1361

ناصر قیلاوی زاده

روز گذشته با یکی از دوستان صحبت می کردم.

بحث از مدیوم(انصافا ما بازاء پیدا کردن سخته براش) وبلاگ یا توان رسانه ای که برای وبلاگ متصور هست، مطرح شد.

این عزیز می گفت که وبلاگ برای مقالات علمی نیست، هر چند که ممکنه مخاطب پیدا کند ولی وبلاگ برای تلنگر و تنبیه است نه مقاله و رساله لذا توی یه وبلاگ اگه هم مقاله گذاشته میشه نباید فراموش بکنیم که مخاطب برای خوندن مقاله و وقت مفصل گذاشتن اینجا نمیاد، پس رعایت قالب هر رسانه در استفاده مفید از اون ضروریه.

انصافا کلام قابل توجه بود، نکته ای که باعث نوشتن این مکالمه حتی قبل از گذاشتن بخش دوم مقاله شد، مطرح کردن با بازدید کنندگان محترم و نظر خواهی از اونها بود پس بسم الله... 

ناصر قیلاوی زاده

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عالم از بدو خلقت با همهٔ اجزاء خود به‌صورت تکوینی به سمت خالق در حال حرکت است، «أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُور[1]» جهان آفرینش روزی به حرکت خود خاتمه می‌دهد و آن زمانی است که عالم عیناً در برابر خدای متعال تمام انیت و استقلال خود را از دست بدهد، «إِلی رَبِّک مُنْتَهاها[2]». انسان به‌عنوان یکی از موجودات و مخلوقات این عالم در این مسیر قرار دارد، «یا ایهَا الْانْسانُ انَّک کادِحٌ الی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیه[3]». انسان به دلیل اختیار و امکان انتخابی که به وی عطاشده است سالک مسیر ویژه و طریقِ منفردی می‌باشد و اصلاً این است معنای «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم[4]». بشر روزی خواهد دید که تمام صفات کمالیه منحصراً در ذات مقدس باری‌تعالی تحقق‌یافته‌اند و آن‌وقت روزی است که حقیقت همه‌چیز بر وی منکشِف می‌شود.

 حرکت کل عالم خلقت صرفاً حرکتی تکوینی است لکن حرکت تکاملی انسان علاوه بر حیث تکوینی حیطه تشریعی را نیز دارا می‌باشد. میزان رشد و تعالی انسان پس از رسیدن به حد اختیار، بستگی به مجموع حرکت تکوینی عالم و اختیاری خودش دارد. در این میان انسان اگر حرکتی مخالف جریان تکاملی عالم انتخاب کند، همانند این است که شخصی به این هدف که با گردش کره زمین به‌پیش نرود خلاف حرکت وضعی زمین شروع به دویدن کند! درست است که خود را به‌سختی و تکلف می‌اندازد و در تکامل خود لطمه وارد می‌کند اما نه می‌تواند به تکامل تکوینی هستی لطمه‌ای وارد کند و نه به میزان رشدی که خود به‌عنوان جزئی از عالم حاصل می‌کند خدشه‌ای وارد کند، «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُون[5]».

حال اگر آدمی بخواهد با سرعت در این مسیر طی طریق کند بهترین انتخاب، انتخاب شریعتی است که احکامش منطبق بر عالم تکوین باشد. لازمهٔ چنین شریعتی احاطهٔ کامل شارع آن بر تکوین است و خروجی منطقی این مقدمات با توجه به اعتقاد ما پیرامون خالق هستی و ارتباط جهان‌بینی و ایدئولوژی منحصر دانستن شرایع مقبول در سه شریعت یهود، مسیحیت و اسلام می‌باشد. با عنایت به اینکه توحید در اسلام به خالص‌ترین وجه بیان‌شده است، هیچ‌چیزی خارج از ید قدرت او نیست و اگر موجود هستی یافته، در موجودیتش محتاج و فقیر به ذات اقدس اله است، «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی ُّ الْحَمِید[6]»، «وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کلِّ شَی‌ءٍ قَدیر[7]».

یکی از لوازم ارتباط میان جهان‌بینی و ایدئولوژی در این است که بهترین ایدئولوژی مبتنی بر بهترین هستی‌شناسی است. لذا می‌گوییم اگرچه دستور تشریعی انقضاء یک شریعت را با آمدن شریعت حقهٔ بعدی (اسلام) نپذیرند، بازهم شریعت اسلام منقضی کننده شرایع سابق خویش بوده چراکه مبتنی بر کامل‌ترین هستی‌شناسی است. درنتیجه باید گفت شریعت اسلام کامل‌ترین تشریع از حیث تطابق با تکوین هست. این شریعت که به‌واسطهٔ، پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) نازل شد به سبب خاتمیت حضرت رسول (ص) باید تا ابد، ضامن تعالی انسان باشد. دراین‌باره حضرت آیت‌الله جوادی (حفظه الله) می‌فرمایند: «قرآن همان‌طوری که جهان را در نظام تکوین خوب تبیین می‌کند، در نظام تشریع هم خوب شرح می‌دهد و برای ادارهٔ امور مردم، وحی و نبوت و رسالت و شریعتی که بدان معتقد است و اجرای مصوبات الهی، مجریانی قائل است که اگر آن مجریان معصوم بودند و حضور داشتند که باید از آن‌ها مستقیماً دستور گرفت و اگر حضور نداشتند، طبق دستور آن‌ها باید عمل کرد و قرآن کریم چنین می‌فرماید: «اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِی الأمْرِ مِنْکمْ[8]»»[9].


با گذر زمان و فاصله گرفتن از عصر تشریع و غیبت انسان کامل شریعت اسلام به‌عنوان منبعی گران‌سنگ و بی‌بدیل، با دو مسئله سخت روبه‌روست: یکی تطبیق بر شرایط زمانی و دیگری تحقق درصحنه عمل که بدون این دو هرچند که کامل‌ترین شریعت را هم داشته باشید برای سعادت ما کافی نیست. پس آنچه نسبت به زمان نزول شریعت باقی‌مانده، یکی وجود اصل منابع علمی است و دیگری واضح بودن شیوه التزام انسان به آن‌ها خصوصاً در حیطه فردی است اما وظیفه تطبیق بر مسائل مستحدثه و کشف حکم و همچنین به منصه ظهور رسانیدن آن‌ها، دو عرصه می‌باشند که به دلیل اقتضائات زمانی و پیشامد شرائط جدید کاری به‌مراتب دشوارتر از دو وظیفه یک را می‌طلبند. بحث کشف حکم در امور فرعیهٔ شرعیه توسط معصومین به علما و مجتهدین سپرده‌شده است، عَلَینا الْقاءُ الْاصُولِ وَ عَلَیکمُ التَّفریع[10]، عملی کردن احکام و نتایج استنباطات دینی هم که بدون شک توقفی بر حضور معصومین ندارد الا احکام محدودِ خاصی همانند جهاد ابتدائی که در جای خودش معلوم است. پس تکمیل مسیر کمال در حیطه تشریعی خاتمه نمی‌یابد-خصوصا برای مجتهدین- مگر باختم سیر تکوینی عالم، «وَ أَنَّ إِلی رَبِّک الْمُنْتَهی[11]».

سالک این مسیر اگر خود را مهیا برای هدف والای انسانیت و رسیدن به اوج کمالات معنوی نموده و مقام «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة[12]» باید بداند که این جهادی است بس اکبر و لوازمی دارد. طی این مسیر در گام یک جهان‌بینی و ایدئولوژی صحیح و کامل می‌طلبد. گام دو سالک این طریق، التزام عملی به یافته‌های مسیر است. در سومین قدم به خاطر فاصلهٔ زمانی پیش‌آمده با عصر نزول، شناختی صحیح از مسائل مستحدثه و اوضاع پیرامونی نیاز است تا بتوان مسائل شرعی را بر آن‌ها تطبیق داد؛ و در گام نهایی باید تدبیر و توان تحقق خارجی دستاورد را کسب کند و الا هیچ‌گاه آرمان‌هایش جامهٔ عمل نخواهند پوشید. چنین کسی را می‌توان الگو و رهرو صدیق انبیا دانست، کسی که می‌تواند علاوه بر تربیت نفس خویش در حرکت تکوینی عالم هم اثرگذار باشد. قهرمان این صحنه پس از معصومین بی‌شک حضرت امام خمینی (ره) می‌یابیم. ایشان با تکامل نظام جهان‌بینی و انسان‌شناسی اسلامی و با بنا نمودن نظام اصولی متأثر از آن‌ها توانست یک مدرسهٔ فقهی ارائه کند. حضرت امام خمینی (ره) با این مقدمات علمیِ متمایز توانست مکتب علمی شیعی را به نصابی کامل برساند، به این معنا که میان اولین گزاره‌های هستی‌شناسی تا جزئی‌ترین مسائل فقهی، رابطه منطقی برقرار کند، ایشان با تکیه بر مبادی فلسفهٔ صدرایی و تئوریزه کردن آن در عرصه فقه توانست حرکت مردم ایران اسلامی را به نظام اسلامی منتهی گرداند. حرکت علمی و عملی را که ایشان شروع کردند به تربیت شاگردانی برجسته‌ای چون آیت‌الله فاضل لنکرانی، آیت‌الله مؤمن، آیت‌الله سبحانی و بسیاری دیگر انجامید. افرادی که اکنون امور شیعه به سرانگشت اشاره آنان اداره می‌شود.



[1] رعد/ ۱۶٫.

[2] نازعات/ ۴۴٫.

[3] انشقاق/ ۶٫.

[4] فاتحه/ ۶٫

[5] صف/ ۸٫.

[6] فاطر/ ۱۵٫.

[7] آل‌عمران/۱۸۹٫

[8] نساء/ ۵۹٫.

[9] مجله سروش ۱۸٫٫/۱۳۶۲٫

[10] وسائل الشیعه ج ۲۷٫ص ۶۲٫ حدیث ۳۳۲۰۲٫

[11] نجم/ ۴۲٫

[12] بقره/۳۰٫

ناصر قیلاوی زاده